استعفا

ساخت وبلاگ
امروز ۲۹ دی ۱۴۰۲، یک روز با کیفیت داشتم.یک شادی عمیق و گسترده ای رو حس می کنم که انگار خیلی وقته که گمه. و تقریبا برام ناشناخته و تازه است.یک چیزی که اخیرا برام مهم شده اینه که قدر لحظات خوش رو بدونم و به قول خارجی ها recognize کنم اون لحظات رو و حسم رو توی اون لحظات.شاید دلیلش اینه که فهمیدم زندگی همینه و این لحظات اوجش هستن. پس دوست دارم عمیقا این لحظات رو در آغوش بگیرم و بعد راهی شون کنم برن :)--اما چرا امروز این قدر خوشم؟خیلی وقت بود که زندگی کردن ساده رو فراموش کرده بودم. حتی نمی دونستم برای چی زندگی می کنم. دنبال چی هستم و چی این قدر به من می چسبه؟همیشه وقت زیادی رو صرف کار می کنم و حس می کنم که کافی نیست. در نتیجه وقتی کمی برای خانواده می مونه و فکر می کنم که کافی نیست. برای بقیه کارها هم که چیزی نمی مونه و قطعا کافی نیست.یک لوپ منفی مریض و تموم نشدنی. چرا که باعث می شه همه چی بهم بریزه. وقتِ کار، دوست داری کمی هم سرگرمی داشته باشی. وقتی این کار رو می کنی برای جبرانش باید بیشتر کار کنی. بعدش شب کم می خوابی و بیشتر خسته می شی و تمرکزت کمتر می شه و باید بیشتر کار کنی و بعدش حس می کنی که همه زندگیت شده کار و زندگی کردن بلد نیستی و توی بقیه جنبه هات کم داری و الی الابد این ادامه داره.اما همه این لوپ از کجا شروع می شه؟ از اینجا که من کافی نیستم. از اینجا که من باید بیشتر نتیجه بدم و الا این کافی نیست. یا شاید از ایده آل گرایی که باید بیشتر دلیور کنم. همه این ها یک لوپ عجیب و غریب می سازه.اما این آخر هفته متفاوت بود. یک توقفی توی این لوپ بی نهایت. اما چه ویژگی هایی داشت؟یکی این که آخر هفته خیلی با کیفیت بود و با تعداد خوبی آدم رفت و آمد کردم که حس زندگی داشت. این همه بچه قشن استعفا...
ما را در سایت استعفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgoyehayema بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 16:33

در درونم هیچ است.دقیقا برعکس این شعر:در اندرون من خسته، ندانم که چیستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاست!در درونم هیچ است.نه نا امید، نه امیدوار! نه مصمم! نه بی جهت و بی مسیر!کمی ملال! از نمی دانم چی؟یک خط ممتد بی تلاطم!که نمی رسد به جایی.میلم به هیچ نمی کشد!ذوقی چنان ندارد...برای من این سکون، این سکوت، این بی خبری،‌ این بی میلی و بی ذوقی، عجیب غریب و تازه است. اندکی هم ترسناک!شبیه خفتن آتشفشان!نکند بیدار نشود دیگر؟از کنارش آسان نمی گذرم.زندگی توجه است. توجه مطلق!و زندگانی امروز همه اش بی توجهی و بی تفاوتی است.همیشه می پرسیدم چگونه باید زندگی کنم؟ چگونه باید بیندیشم؟ پیش از مرگم چه کاری باید کرده باشم؟همیشه می پرسیدم و می پرسم. می ترسم که نکند همه زندگی را بلد باشند و من نابلد!همانند همه رقابت های زندگیم! نکند این بزرگترین را ببازم!همواره از خودم می پرسم باید چگونه زندگی کنم؟ دیگران چگونه زندگی می کنند؟ای وای! نکند به سی رسیده و هنوز نمی دانم که چیست؟مانند فلانی سفر نرفتم، مانند فلانی شرکتی نساختم، مانند فلانی شعر نسرودم، مانند فلانی ساز نزدم، مانند فلانی نرقصیدم! نکند مسیری که می روم اشتباه باشد؟ نکند زمین بازی را اشتباه گرفته باشم؟ نکند آرامش خیالی و آسودگی خاطرم، کلاهی باشد گشاااد بر سرم؟نباید عالمی از نو بسازم؟ نباید همه بنیان ها را خراب کنم؟آزادی چیست؟ آزادی مهم است یا آسودگی؟ آنچه را که می خواهم باید زیست کنم یا آنچه را که درست است یا آنچه که می آساید؟واقعا آنچه که می خواهم چیست؟ واقعا آنچه که دوست دارم چیست؟در این لحظه فکر می کنم این سوالات همگی نادرست است.زندگی روی کاغذ نیست. زندگی دستاورد نیست. زندگی قله نیست که فتحش کنی.زندگی جاریست. زندگی یک کیفیت دائمی است. زندگی استعفا...
ما را در سایت استعفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delgoyehayema بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 16:33